ROSE interview with The Cut @BLACKPINK4
20 فوریهٔ، 2025 توسط Delansay,
ترجمه مصاحبه رزی با the cut
رزی : یه وقتایی دلم واسه دوران کارآموزیم تنگ میشه، چون اون موقعه همش تو حال و هوای موسیقی بودیم، اما این روزا سرمون خیلی شلوغه، باید یجوری وقت بذارم تا بتونم به موسیقی برسم و ازش لذت ببرم .
💬 : میخوای آهنگ جدید بیرون بدی ؟
رزی : آره به زودی آهنگ جدیدمو منتشر میکنم
💬 : دیدم خبر تور جهانی بلکپینک اعلام شده مهم ترین چیزا واسه شما چی بوده که تصمیم گرفتین دوباره گروهو دور هم جمع کنید ؟!
رزی : فقط میدونستیم دلیلی نداره که متوقفش کنیم، درسته؟ هرچقدر هم که همهمون نیاز داشته باشیم که یکم وقت بذاریم بریم بیرون و بگردیم و واسه خودمون باشیم هنوز کارای نکرده داریم باید یکم بیشتر خراب کاری کنیم
💬 : قبل اینکه به عنوان یه گروه برای سال ۲۰۲۵ دوباره قراردادتون تمدید کنید درموردش باهم حرف زدید؟
رزی : خیلی درموردش حرف زدیم و با اینکه هر کدوممون نیازهای خودمونو داشتیم بعضی وقتا بیان کردنش سخت بود، میترسیدیم کسی اشتباه برداشت کنه . یه پروسه سالم بود که توش صادقانه درمورد نیازها و خواستههامون حرف زدیم و مطمئن شدیم که آخرش همه خوشحالیم .
💬 : این دفعه چه چیزایی رو حس کردی که بهش نیازی داشتی برخلاف زمانی که دبیوت کردی؟
رزی : ما مطمئن شدیم که نظراتمون به خوبی جا افتادن اینطور نبود که برنامههای قبلیمون اینجوری نبودن، ولی فرقش اینه که این دفعه به خودمون اجازه دادیم یکم وقت بذاریم تا ایده بگیریم . من منتظرم ببینم دخترا چه ایدههای دیگهای دارن . ما باهم بزرگ شدیم به معنای واقعی کلمه ما واقعا باهم زندگی کردیم چیز زیادی نبود که از هم ندونیم حالا ما خیلی بیرون رفتیم و چیزای زیادی رو کشف کردیم همه مون یاد گرفتیم چطوری از پروژههای خودمون مراقبت کنیم .
💬 : میشه یکم از زندگی تو لس آنجلس تو این یه سال بگی ؟
رزی : من کل دنیارو گشتم یعنی یه هفته یه شهر بودم مثلا پاریس، نیویورک، لندن، ژاپن، کره، لس آنجلس و دوباره لندن و لس آنجلس و نیویورک . اگه یهویی منو ببینی فکر میکنی دختر نیویورکی ام یا دختر لس آنجلسی ؟!
💬 : نیویورکی !!
رزی : آره ! خوشم میاد . فکر کنم این به خاطر اینه که تو سئول زندگی کردم و بزرگ شدم . لس آنجلس دوست دارم چون منو یاد ملبورن میندازه، وقتی میام اینجا، حس میکنم برگشتم خونه، آب و هوا و حال و هوای خیابونا منو یاد بچگیم میندازه
💬 : یه چندباری گفتی که وقتی بزرگ میشدی حس میکردیهانا مونتانا هستی، انگار بین رفتن به کلیسای کرهایها یکشنبهها و زندگی روزمرهت یجورایی دوگانگی حس میکردی . بیشتر ساکنین شهر سفید پوست بودن؟
رزی : اره، تو کلاس ما فقط دوتا آسیایی بودیم من و یه دختر دیگه، تو مدرسه یه زندگی معمولی داشتم و بعد هر آخر هفته میرم کلیسای کرهای و دختر خوب کرهای میشدم، آخر هفتههامو همیشه با رفیقای کرهای میگذروندم . این خیلی به من کمک کرد وقتی بعدا رفتم کره، چون خیلی احساس غریبی نمیکردم که با کرهایهای کرهای کنار بیام پس اینکه کلا به کره نقل مکان کنم و یه زندگی تمام وقت داشته باشم بدترین چیز نبود .
💬 : خیلی بد نبود ؟
رزی : راستش آسون نبود خیلی سخت گذشت فکر میکردم خیلی راحت تر از اینا باشه .
💬 : وقتی اونجا بودی حس کردی از فرهنگشون شوکه شدی؟
رزی : من که شدم، فکر میکردم همه چی رو درباره فرهنگ کره میدونم ولی معلوم شد خیلی چیزا بوده که نمیدونستم . خب جوون هم بودم، یه لحظه میترسیدم ولی خودمو زود جمع و جور میکردم، کاری که باید برای زنده موندن میکردمو کردم و فرهنگشونو یاد گرفتم . من خیلی کرهای نیستم ولی در عین حال خیلی هم کرهای ام .
💬 : از چه نظر ؟!
رزی : کل زندگی بزرگسالیم اونجا بود . من هیچوقت تو استرالیا آدم بزرگ نبودم فقط تو یه سال گذشته تو آمریکا زندگی کردم و سفر کردم . شاید رفتن به کره منو برای اومدن به آمریکا آماده کرد . سال گذشته سال سختی واسم بود، ولی یاد گرفتم چطوری مثل یه آدم بزرگ کار کنم و مسئولیت پذیر باشم و یه رئیس باشم تو آمریکا و الان راحتم . الان منو بفرستین دبی، راحت خودمو باهاش وفق میدم .
💬 : سختیش کجا بود ؟!
رزی : یادمه تو کره بودم و فکر میکردم وای خدایا همه انگلیسی صحبت کردنمو فراموش کردم، یجایی رسیدم که انگار دیگه نمیدونستم چطوری مثل آدمای عادی حرف بزنم . بلد نبودم چطوری به انگلیسی معاشرت کنم چون کلا داشتم به کرهای معاشرت میکردم سوالاتم همه قاطی پاتی شده بود همه لغاتمو یادم رفته بود .
💬 : حس میکنی شخصیتت تو کرهای با انگلیسی فرق داره ؟!
رزی : آره صدرصد، تو کرهای انگار یه دختر کوچولوام همش میگم نمیدونم دارم چیکار میکنم میشه لطفا کمکم کنی وقتی یه چیزی میخوام اولش میگم ببخشید شاید بخاطر فرهنگمونه و کلی اونی دارم من از همه کوچیکتر بودم، شاید یاد گرفتم اینجوری باشم . تو انگلیسی یکم پسرونه ترم یکم بیشتر بیخیال و شیطونم صمیمیترم شاید چون راحت ترم و بیشتر شوخی میکنم، تو کرهای خیلی نگرانم که مردم دربارهام چی فکر میکنن از حرفم بدشون اومد؟ بی ادب بودم و این حرفا .
💬 : انگار تو انگلیسی خیلی حواست به حرفات نیست ؟!
رزی : آره، حس امنیت دارم چون قرار نیست یه چیز عجیب غریبی بگم . هنوز دارم سعی میکنم بفهمم رزی انگلیسی زبون راحت تره یا کرهای زبون . خیلی مرز باریکیه . دوست دارم یروزی شخصیت انگلیسیمو با شخصیت کرهایم ترکیب کنم تا یجورایی وسط همدیگه رو پیدا کنن الان فاصله بینشون کمه .
💬 : وقتی داشتی برای آلبوم rosie آهنگ مینوشتی شده بود کرهای هم بنویسی ؟!
رزی : بیشتر انگلیسی، هر وقت میخواستم کرهای بنویسم حس میکردم انگلیسی راحت تره انگار زبون اصلی و ناخودآگاهم انگلیسیه .
💬 : وقتی داری آهنگ مینوسی حواست هست چقدر از خودتو توی لیریکها نشون بدی ؟!
رزی : معلومه که آره، چندباری اینطوری شد ولی نه اونقدر که فکرشو کنی اولش یکم میگفتم صبر کن ببینم اصلا اجازه دارم اینو توی آهنگ بگم؟ بقیه میگفتن نه خوبه بعد که شروع کردم به نوشتن، فهمیدم چیزایی که تجربه کردم فقط یه الهام برای ساختن یه داستانه با خودم فکر میکنم این شخصیت اصلی داره چی رو از سر میگذرونه ؟!
💬 : حس میکنی نیاز داری از زندگی خصوصیت محافظت کنی ؟!
رزی : فکر نمیکنم اگه مردم بالغانه برخورد میکردن نیازی به محافظت نبود . ولی خب، آدمای خیلی نابالغ هم پیدا میشن و ممکنه قضیه یکم آزاردهنده بشه . من ذهن قویای دارم میتونی بگی زشتم، میتونی هرچیزی بگی من ازش جون سالم به در میبرم . ولی وقتی داره به آدمای دور و برم آسیب میزنه حس میکنم خیلی ضعیف و ناتوانم . اون موقعهست که از هم میپاشم، همین الانش که دارم اینو میگم گریم داره میگیره برای همینه که از گذاشتن عکس خانوادم تو اینترنت میترسم . اولین آهنگی واسه آلبومم نوشتم vampirehollie بود، بر اساس یکی از شبهای زیادی بود که حس میکردم اینترنت پر از بچههایی که فقط میخوان منو اذیت کنن و میتونستم بفهمم نیت بدی پشتشونه . به هرچیزی که فکر میکردن واسه من مهمه حمله میکردن و روم اثر گذاشت فکر نمیکردم بذارم روم اثر بذاره تا اون شب. حس کردم همه چیزمو از دست دادم چون گذاشتم به قلبم برسن .
💬 : آهنگ نوشتن کمکی هم کرد ؟!
رزی : آره ، یه اسم اکانتی بود که حفظ کرده بودم تو لیریک میگم " ( قلبهای فرشتهای و یه اسم بامزه )،( متنفرم از اینکه یادمه )،( هر حرف بدی که میزنی )" با خودم میگفتم این آنتیها خیلی آبسسدن ولی انگار خودم بیشتر آبسسد بودم و درگیرش شده بودم انگار معتادش شده بودم که هی برمیگشتم و این خودش یه رابطه سمیبود .
💬 : منظورت چیه؟!
رزی : هر روز تو استودیو بودم سعی میکردم آهنگیو بنویسم که اینو از رو دوشم برداره، رسما زندگی نداشتم . بیدار میشدم و میرفتم استودیو ناامید به خونه برمیگشتم و دوباره شروع میکردم کل سال همین بود . دربارش حرف میزدم و همیشه چیزهای جدیدی واسه نوشتن پیدا میشد، تا اینکه یبار با خودم گفتم دارم خیلی زور میزنم که یچیزی برای گفتن پیدا کنم اونموقع بود که فهمیدم وای، دیگه واقعا حرف زیادی برای گفتن دربارهش ندارم . یه فاتحه براش خوندم و فرستادمش پی کارش
💬 : تو آهنگ two years میگی برای یکی از اکسهات مراسم ختم گرفتی ؟!
رزی : آره ولی یه ختم الکی بود وقتی two years نوشتم هنوز تو فکرش بودم .
💬 : وقتی دلت شکسته آهنگ گوش میدی ؟!
رزی : سعی میکنم گوش ندم، سعی میکنم رو همه داستانهایی که تو سرم میگذره تمرکز کنم . بعدش معمولا از تهیه کنندههام و گاهی از هرچیزی که اون موقع بهش گیر دادم ایده میگیرم . یه آهنگی هست که هنوز منتشر نشده، اون موقعه که کل آهنگای برونو مارس رو پشت سر هم پلی میکردم و میرفتم استودیو و بر میگشتم نوشتمش اون آهنگ از آهنگای برونو الهام گرفته شده .
💬 : فکر کنم تو و برونو خیلی باهم صمیمیهستین، نه ؟!
رزی : آره خیلی زیاد
💬 : رابطه صمیمانه شما ( تو و برونو مارس ) از طریق همکاری کردنتون شروع شد ؟
رزی : تقریبا، به کمپانیم گفتم که طرفدار پروپاقرصشم. بعدش، خب دیگه با این امتیازی که بخاطر معروف بودنم داشتم اونا گفتن دوست داری با برونو مارس یه جلسه داشته باشی ؟ منم اینجوری بودم که وای باید به این درخواست نه بگم چون یکم خجالت میکشم ولی نتونستم نه بگم وقتی دیدمش حس کردم منو از رو خونده و منم گفتم وای خدایا ترسیدم .
رزی : چون حسش قویه و خیلی باهوشه خب معلومه اگه بخوای اون باشی، باید اینجوری باشی. بذار فکرکنم چطوری بگم.... ایدههای خلاقانه فقط تو زمان و موقعیت مناسب به ذهنت میرسن، ولی بعضی وقتا تو موسیقی یه سری زمانبندیها هست . من همیشه حس میکردم، تقصیر منه، باید تا الان یه ایده داشته باشم یا شاید من به اندازه کافی خوب نیستم . برونو بهم نشون داد که به عنوان یه آدم خلاق باید به حس و زمانبندی خودت گوش کنی و اجازه داری بهش اعتماد کنی من به اینکه چه چیزی برام درست حس میشه و به انجام هرکاری که لازمه تا اون رو به واقعیت تبدیل کنم اعتماد بیشتری پیدا کردم .
💬 : دیدم که برای آهنگ number one girl به برونو مارس کردیت دادی؟!
رزی : آره، یروز ازش پرسیدم نظرش راجب نامبروانگرل چیه. داشتم تمومش میکردم. گفتم خیلی با این آهنگ کلنجار میرم میشه این دوتا ورژنو رو گوش بدی و بگی به نظرت پروسه تولید کردنش درسته ؟ برونو گوش داد و گفت رزی چرا این قسمت اینجوریه چرا اینجوری تموم میشه این آهنگ باید اینجوری باشه ... داشت تلفنی حرف میزد و شروع کرد به خوندن مثلا نه باید از اینجا بره به دا،دا،دا،دا و من گفتم وای عالیه بعد گفت برو درستش کن همینجوری و منم گفتم برونو من یادم نمیاد چی گفتی این کار توئه پس گفت باشه تو استودیو کمکت میکنم اومد لس آنجلس و کمکم کرد اون آهنگو تموم کنم واقعا ازش ممنونم .
💬 : داری آهنگ جدید میسازی ؟!
رزی : اره آهنگ جدید ساختم . هفته پیش استودیو بودم، آخه مگه کاری بهتر از استودیو رفتن هم هست ؟ ولی با خودم گفتم باید یکم زندگی کنم باید برم دوباره دلم بشکنه باید برم یه مدت کارهای احمقانه انجام بدم که بعدا پشیمون شم و برگردم .
💬 : اگه میتونستی برگردی ۱۵ سالگیت قبل اینکه برای بلکپینک اودیشن بدی به خودت چی میگفتی ؟!
رزی : انقدر به خودت شک نکن وقتتو تلف نکن همون کاری که واقعا فکر میکنی درسته رو انجام بده اگه اشتباه بود بعدا جبرانش کن .
💬 : بچگیات کیپاپ گوش میدادی ؟ چی گوش میدادی وقتی بچه بودی ؟!
رزی : آدمای مختلفی رو گوش میدادم. بیشتر چیزایی که خواهرم تو آیپادش گوش میداد رو گوش میکردم. جان مایر همون دور و برا بود، نس ماریو رو هم یادمه [ شروع به خوندن آهنگ How do i breathe میکنه ] این آهنگو ده هزار بار گوش دادم. یکی از آهنگایی که عاشقش بودم Let me love you بود اون یکی از آهنگایی بود که تو کارائوکه میخوندم. صبرکن، خوندنش باحال میشه . بعدش خواهرم شروع به گوش دادن آهنگای کرهای کرد و اینجوری بود من با بیگ بنگ و توانیوان آشنا شدم . وایجی ، بعدش مثلا سایمون دومینیک و داینامیکدو اون موقعهها خفن بودن، چیزای خیلی احساسی مثل آهنگای پارک جییون یادمه اون اولین کسی بود که بهم فهموند داشتن یه لحن لطیف،زنونه و عاشقانه چقدر اهمیت داره .
💬 : وقتی برای وایجی اودیشن دادی کل لیست آرتیستاشو میشناختی ؟!
رزی : آره، اون موقع برام مثلهالیوود بود، چون تو استرالیا زندگی میکردم و کره خیلی دور بود دنیای سلبریتیها اونجا خیلی جذاب بود اونموقعهها کیدراما میدیدم و خیال پردازی میکردم، شنیده بودم یه کمپانی دیگه هم داشت اودیشن میگرفت ولی تا بابام گفت وایجی گفتم آره لطفاا رپهای بیگ بنگ رو از اول تا آخر حفظ بودم اگه میرفتم کارائوکه رپ میکردم آهنگای توانیوان رو میخوندم همه آهنگاشونو رو بلدم .
💬 : آهنگ شمار یکت چی بود همونی که روش قفلی بودی ؟!
رزی : همیشه in the club بوده
💬 : تونستی توانای وان رو ببینی ؟!
رزی : آره ولی ما هیچی نبودیم . فقط مثل این بودیم که ما هیچی نیستیم، سلام، خداحافظ، ملکهها . تازه کارآموز بودیم
💬 : کاش تو دوران دبیوتت چه چیز دیگهای بود ؟!
رزی : شاید اگه بیشتر خانوادمو میدیدم
💬 : مگه نمیتونستن بیان ؟!
رزی : میتونستن ولی خب خانوادهام خیلی دور زندگی میکردن، یه زندگی کامل تو استرالیا داشتن حس میکنم تو سن خیلی کم مجبور شدم مستقل باشم . نمیتونستم به مامان بابام تکیه کنم . یه بچه کوچولو بودم که سعی میکردم قیم خودم باشم احتمالا یه سری سبکهای دلبستگی بد پیدا کردم مطمئنم بچهی درونم هنوز نیاز داره یکم بیشتر بهش رسیدگی شه احتمالا تا همین الان باید برم تراپی .
💬 : رفتی تراپی ؟!
رزی : اصلا تراپی چیکار میکنه؟ من همه چیو راجب خودمو میدونم .
💬 : خب، وقتی گفتی حرف زدن دربارهی چیزای آنلاین برای اولین بار چقدر برات خوب بوده فکر کنم کار تراپی همینه؟!
رزی : آره ولی دوستام این کارو واسم میکنن ساعتها به حرفام گوش میدن دوستام بهترین روانشناسهام هستن . احتمالا با روانشناسها هم همین کارو میکردم ولی پول میدادم . دوست دارم فکر کنم خیلی خودآگاهی دارم، خیلی عمیق فکر میکنم مثلا با خودم میگم چرا این حسو دارم، بعد مشکلات گذشتهم رو مرور میکنم و میگم احتمالا به خاطر اونه، من روانشناس خودمم .
💬 : حتما، نمیخوام خیلی تبلیغ تراپی کنم ولی فکر میکنم میتونه کمک کنه .
رزی : نه منم موافقم .
💬 : باید یه قسمتی از کارآموزی به سلامت روان بپردازه.
رزی : وای خدا کنه، آره . فکر کنم اواخر دوره کارآموزیم یه همچین چیزی بود ولی الان اگه بخوام آکادمیبزنم یه روانشناس میذارم دم دستشون مثلا هفتهای یبار .
💬 : حتما خیلی سخت بوده تو اون سن کم بری کره اونم وقتی مامان بابات استرالیا بودن ؟!
رزی : دروغ ندارم بگم، سخت بود همون موقع بود تصمیم گرفتم وابسته به حمایتهای بیش از حد مامان و بابام نباشم، قبلا مامان بابام خیلی نازمو میکشیدن و بهم توجه میکردن ولی بعد اون سعی میکردم قوی و خفن به نظر برسم .
💬 : منطقیه چون یاد گرفتی این کارو کنی .
رزی : والدینم دلشون واسه اون روزا تنگ شده چون من بچه آخر بودم . هنوزم بهشون تکیه میکنم ولی باید یکم بیشتر از لحاظ احساسی بهشون تکیه کنم . فکر کنم بامزه باشه اوناهم خوششون میاد وقتی باهاشون درد و دل میکنم . ما کل زندگیمون صرف این میکنیم که مستقل و قوی باشیم ولی فکر میکنم همه باید یاد بگیرن که یه وقتایی مثل بچهها باهاشون رفتار شه . میم موردعلاقم اون بچهای که میگه من فقط یه بچهام . من یه آدم کمال گران و معمولا وقتی گریه میکنم واسه اینه که نمیدونم چجوری یه چیزی رو حل کنم . واسه همین به خودم میگم من فقط یه بچهام این شده کارم و همه میخندن و انگار میگن راست میگی همه فقط یه بچهان . یادم میاد که نمیتونم بی نقص باشم و این اشکالی نداره به محض اینکه اینو قبول کنی قدرت بیشتری پیدا میکنی که هیچی ندونی، وای خدایا امروز دارم یچیزی یاد میگیرم الان داریم تراپی میکنیم؟!
💬 : خب خداروشکر انگار داریم به یه نتیجهای میرسیم نیازی نیست بهم پول بدی ..(میخنده)
رزی : دستمزد من انتشار این مقالهست ( میخنده)